رفتن به مطلب
کومه

اینستاگرام کومه.jpg

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'طنز'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • زنگ اول،اطلاع رسانی انجمن کومه
    • قوانین و مقررات انجمن کومه
  • زنگ دوم، ویکی کومه
    • آموزشگاه علمی آموزشی کومه
    • ویکی پدیا کومه
    • آشپزی
  • زنگ سوم،بخش اختصاصی کومه
    • وبلاگهای خودمونی
    • داستان نویسی کومه
    • گفتگوي آزاد و چیت چت

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


5 نتیجه پیدا شد

  1. طنز نوشته های سوژه و آخر خنده این هفته خنده دارترین جوک ها و طنزنوشته هاي روز را برای شماکه اهل خنده و شادی هستید از سراسر فضای مجازی گلچین کرده ایم. لطفا به این متن دقت کنید… متن ممنون که دقت کردید… خدافز جوک هاي باحال واکنش مامانم به تصاویری که رو پروفایلم میذارم : جوکر : روانی شدي ؟ تو زن باید بگیری سیگار : معتاد بدبخت بیا ببریمت ازت تست بگیریم ، ازعاشقیه قلب : عاشق شدي ؟ بذار به بابات بگم یه فکری می کنیم برات از خودم که میذارم : از خودت تصویر میذاری که خودتو نشون دخترا بدی هیچی نمیذارم : چیه چرا تصویر نمیذاری ، از همون قدیم بی تفاوت و بی حس بودی باید زن بگیریم برات تا مفید بشی میدونید چرا به آقایون میگن: “مذکر” ؟؟ . . . . . . چون همه ی چیزو باید مدام بهشون تذکر بدی تا اکتشافات بعدی، خدا یار و نگهدارتان باد اخیر ترین طنز نوشته ها ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺗﻮ تلگرام ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ کنم ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮕﻮ عزیزم بخاطر عشقمون ﻣﯽ بخشمت.. . . . . ﮔﻔﺖ : خیرﺍﻟﻠﻪ ﻫﺴﺘﻢ41 از لرستان خیرالله ایشالله خیر نبینی طنز نوشته هاي کوتاه امروز یه لیوان شکستم در عین ناباوری مامانم گفت : عیبی نداره حتما حواست نبوده ! . . . . رفتم تحقیق کردم فهمیدم این لیوان رو عمم قبلا هدیه آورده بود جوک هاي طنز شوهرم میگه: چرا تو همۀ وقت بهم میگی زندگیم نمیگی عشقم؟؟؟ . میگم چون شبیه زندگیمی میگه زندگیت چه شکلیه؟ گفتم داغون نمیدونم چرا زد تو گوشم طنز نوشته هاي اخیر می دونی آماره ازدواج در چه حیوونی اکثر هست ؟ . . تو حلزون چون هم خونه داره، هم اتومبیل جوک هاي باحال هشدار به هیچ عنوان راسته گوسفند را با آبلیمو قاطی نکنین،چون طی واکنش شیمیایی که گوشت با آبلیمو میکنه منم باید اونجا باشم که باهم بخوریم که ضرری نداشته باشه طنز نوشته هاي طنز یه ایرانی و یه آمریکایی قرار گذاشتن به تعداد روزهای تعطیل کشورشون به همدیگه پس گردنی بزنن!! آمریکایی اول شروع کرد: تولد عیسی , ژانویه , وفات عیسی , عید پاک نوبت ایرانیه شد تولد امام اول , دوم , سوم … دوازده ام و شروع کرد به نام بردن تمام اماما و تولد و وفاتشون آمریکایی داشت از درد میمرد و به عر عر افتاده بود ایرانیه گفت داداش هنوز عید نوروز و 3 ماه تابستون مونده شُل کن برادر من طنز نوشته هاي کوتاه اخیر و دیدنی حاضر جوابی پیرمرد روستایی پیرمرد باالاغش جلوی بانک ایستاده بود مردی با کت وشلوار همراه دوستش برای دست انداختن پیرمرد میگن اوردی براش حساب باز کنی ؟ . . پیرمرد گفت : نه اقا فهمیدم شما میخواید وام بگیرید اوردمش ضامن شما بشه که به اعتبارش به شما وام بدند طنز نوشته هاي کوتاه فوری اسيد پاشی در شمال و در يك خانه مسكونی! صبح امروز مقارن ساعت 8:30 پس از این که مرد خانه برای 8 ساعت خانه را ترک کرد زن 32 ساله اش به نام عذرا پس از این که از رفتن شوهرش مطمئن شد به اتاق بچه ها رفت و دید که هر دو کودک خردسالش در خواب میباشند بعد بدون این که آن ها را بیدار کند درب اتاق را بسته و به آشپزخانه رفته و یک ظرف اسید که همسرش برای باز کردن چاه خریداری کرده بود را برداشته و اقدام به پاشیدن آن در چاه توالت کرد که منجر به باز شدن گرفتگی چاه گردید! عذرا خیلی زن تمیزی هست. آفرین عذرا بچه ها عذرا رو تشویق کنید جوک هاي باحال ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ آﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮین ها هستن : ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﭼﺎﻕ ﻧﻤﯿﺸﻦ . . ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﻮﺍﺑﺸﻮﻥ ﻣﯿﺒﺮﻩ ! طنز نوشته هاي دیدنی و طنز آقا زاده چکارن؟ _ساقی! +جااان؟! _کارمند دولته تریاک کپنی توزیع میکنه، بیمه هم شده! +پس مبارکه، دخترم چایی رو بیار اخیر ترین طنز نوشته ها اولين بارى که بابام ی چک خوابوند تو گوشم خنديدم, گفتم چكو بايد تو بانک بخوابونى . . بزرگوار چک دوم رو طورى خوابوند که با مفهوم همراه‌بانک آشنا شدم طنز نوشته هاي کوتاه قبلا به دخترا چشمک میزدی میرفتن داداششونو میاوردن آدمو بزنه .. . . همین حالا کافیه فقط پلک بزنی ، خودش مقدمات عروسی میچینه
  2. خاطره طنز و جالب از ابوریحان بیرونی مقاله و خاطره طنز از دانشمند بزرگ ایرانی هم دوره با ابوعلی سینا یعنی ابوریحان بیرونی برایتان داریم کهبسیار خواندنی هست. ابوریحان بیرونی, ریاضی دان بزرگ, در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم وبمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید وسوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم از جواب ماند. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید وسوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “دم مرگ هم می خوای جمله قصار بگی؟ اصلا ندانی و بمیری!” و بالشی را بر صورت او فشرد. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “بدانی و نمیری که خیلی مفید هست, ولی خب رفتنی هستی دیگر.” و دستگاه ها را از او باز کرد. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” فرزندان ابوریحان ظاهر شدند و گفتند; “کلید آن گاوصندوق بزرگه را کجا گذاشتی؟” ابوریحان گفت; “می خواین چی کار؟” گفتند; “بدانیم و بمیری بهتر هست یا ندانیم و بمیری؟” !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “اکنون بذار بعداً بپرس.” ابوریحان گفت; “دارم می میرم دیگه. همین اکنون بگو.” عالم گفت; “بابا, ما تا انتگرال دوگانه اکثر نخوندیم. حتماً باید ضایعم میکردی؟” !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “آقا سلوکی, کمک کنین.” آقای سلوکی 10 امتیاز کم کرد و یک راهنمایی کرد. عالم به سوال ابوریحان جواب گفت. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم بلد نبود و سینه خیز از محضر ابوریحان خارج شد. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بسترِ مرگ بود. یکی از علما را دید. عالِم در دلش گفت; “باز این می خواد سوال کنه.” و خود را به آن راه زد. !!!!!!!!! ابوریحان بیرونی در بسترِ مرگ بود. به هر کدام از فرزندانش یک چوب داد و گفت; “بشکنید.” شکستند. ابوریحان از صدای شکستن چوب ها سکته کرد و نصیحت نیمه کاره ماند.
  3. وقتی اصلا درس نخوانده‌اید: این حالت مخصوص زمانی است که شما بادهای موسمی هم بارتان نیست. بنابراین قبل از شروع امتحان باید تا می‌توانید به دنبال خرخوان و بلدِ کلاس بگردید و در صندلی های کناری او سنگر بگیرید! با شروع امتحان باید همه زور خود را بزنید تا با تقلب از بلد کلاس، چرت و پرت نویسی و اصطلاحا زخمی کردن پاسخنامه، حداقل نمره را کسب و خود را برای اقدامات احتمالی بعدی مانند رو‌بوسی، دست بوسی، پابوسی و فیزیوتراپی استاد آماده کنید! وقتی شما همه منابع را کامل خوانده‌اید: وقتی با این وضعیت درسی وارد جلسه امتحان می‌شوید، از دید همه‌ همکلاسی‌ها یک خرخوان بلامنازعید و انتظارات از شما بالاست! بنابراین تعدادی از عزیزان برای مذاکره پیش شما می‌آیند و تقاضای رساندن پاسخ، تعویض برگه، نشستن تمام مدت با زاویه درخواستی و یا عملیات خارق‌العاده و محیر‌العقول دارند! برخی هم بدون درخواست، فقط لحظه شروع می گویند: «گاردت رو نبند، بذار ما هم استفاده کنیم!» تبصره: در نود و نه درصد مواقع، وعده خرخوان جماعت، مثل وعده برخی از مسئولین می ماند! یعنی درحالی که به همه قول مساعدت داده است، از اول تا آخر امتحان کر می شود، گاردش را کامل می بندد و در حالی که همه التماسش می‌کنند حداقل یک عدد را برساند، مدام برگه اضافی می‌گیرد و به اندازه هر برگه اضافی مقادیری نور و متعلقات به قبر اقوام پدری‌اش می‌تابد! وقتی شما خوانده‌اید ولی مخاطب خاص تان نخوانده: در این حالت بدبختی شما از ایام فرجه شروع می‌شود. اولا که فرت و فرت باید به همدیگر مسیج بدهید تا حس درس خواندن در شما دو نو‌گُل دانشجو نمیرد! یعنی کافی است که شما یک ربع کپه‌ مرگ‌تان را روی جزوه بگذارید و بخوابید، سریع مخاطب خاص‌تان تماس می‌گیرد که: مگه نگفتی تا شب ریاضی پیشرفته رو تموم می‌کنیم!(در ادامه دو ردیف ایموجی گریه یواش) حالا آروم پاشو برو سمت جزوه، فصل دو رو باز کن و با خودکار زرشکی قشنگت سوال دو رو برام حل کن!(در ادامه یک ردیف ایموجی میمون که دستاش رو چشماشه!) نیم ساعت بعد هم ۱۰ ردیف ایموجی عصبانیت و شیون و زاری و بدبختی که یعنی گور به گور بشی پاشو دوباره از اول بگو من هیچی نفهمیدم! این وضعیت ادامه دارد و شما باید تا یک ساعت قبل از امتحان مخاطب خاص محترم را با دانش خود و البته علم روان‌شناسی، برای امتحان آماده کنید! اما این پایان ماجرا نیست؛ چون استرس صبح امتحان تمام تمرین و نمونه سوال و کويیزی که با مخاطب خاص جان مرور کرده بودید را به باد داده و از طرفی چون پایه‌ علمی نخبه‌ای که به مخاطب خاصی برگزیده‌اید از بیخ خراب است، حالا باید با یک گالن آب قند، سر جلسه امتحان بنشینید ور دلش تا به کمک تقلب شاید بتواند ۱۰بگیرد! مخاطب خاص محترم کاری هم به این ندارد که نام فامیل خودش با حرف (ب) شروع می شود و نام فامیل شما با (واو)! اصرار دارد که حتی اگر چینش صندلی با حروف الفبا و شماره کلاسی است، «تو بایدِ باید کنار من بشینی و من از رو دستت بنویسم وگرنه قهر قهر قهر تا روز قیامت! کات می‌کنم و میرم کنار یکی دیگه پِیست می‌کنم خودموهاا! میدونی که هنوز با قریشی دوست معمولی‌ام و با سعادتی دوست مخصوص و با زراعتی دوست هات داگ! یه فامیل کباب لقمه هم داریم!» خلاصه که آینده‌ زندگی‌تان به همین امتحان بستگی دارد و ممکن است با وجود اخذ معدل الف، مجبور شوید ماه‌ها محسن چاوشی گوش بدهید و یار را در کنار کسی که عُرضه همراهی سر جلسه امتحان و افزایش معدل دارد،تماشا کنید! میثم ابراهیم نژاد بازرگانی منبع: ghanoondaily.‎ir
  4. Love_lorn

    رمان عشق ناب پروا

    سلام دوستان خوبین:؟؟؟؟؟ این رمان رو خودم نوشتم و هنوز کامل نشده ولی خیلی دوست دارم نظرتون رو درباره رمانم بخونین و بگین که چطوره ممنون میشم ازتون
  5. بامزه ترین دیالوگ های سریال پایتخت ۳(طنز) سریال پایتخت ۳ به کارگردانی سیروس مقدم و بازی قابل قبول محسن تنابنده و احمد مهران فر به از شبکه اول سیما در تعطیلات نوروز پخش گردید و فرصتی مناسب برای مرور دیالوگ ها و صحنه هایی از این فیلم را فراهم کرد. چند دیالوگ ابتدایی مربوط به سری جدید پایتخت هستند و دیالوگ‌های بعدی به پایتخت یک و دو تعلق دارند. عکس ها همگی مربوط به سری سوم سریال پایتخت می باشند. نقی:من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگ‌تر از این نیست! دارم به قهقرا می‌رم من؛ فقط بذارید «برم» من! *** نقی:ﻣﻦ ﻣﯿ‌ ﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺎﻟﯽ، ﺁﯾﺎ ﺿﺎﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺳﺘِﺘﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﻪﺗِﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ *** نقی: ببین من یه تار گندیده زنم به سر تاپای تو می‌ارزه! هما من قاطی کنم مردو زن حالیم نمیشه‌هااااآ *** نقی: مامان خوب هستی؟ رو براهی؟ جات خوبه؟ مامان بهت گفتم من کشتی رو باختم. من همه چی رو باختم مامان… قبلا بودی، یه دستی سر من می‌کشیدی، یه مهربانی با من می‌کردی الان که… مامان جان یه دعا کن یه فرجی بشه، شبه عیدی من و زن و بچه من، من شرمنده نشن مادر جان…. مادر اگر زحمتی نبود یه شب یه تک پا هم بیا به خواب بابا یه صحبتی باهاش بکنین عشق تو دیوانه کرده مادر جان من پیش پیش عید تو هم تبریک می‌گم، من معذرت می‌خوام من دیر به دیر میام مادر جان. *** باریکلا شعبون کد خدا باریکلا… *** بابا پنجعلی: عباس معصومیه؟ *** اوس موسی: چار ساعته موخام بُرُم مُستراح روم نِمِشه یکی ر بیدار کُنم بُکُم مو رِ ببر.. مو تا حالا سر بار کسی نبودُم، مگه مستراح درد کمیه؟ نقی: یه زحمتی بکش نیاز به دستشویی پیدا کردی اسم ای دستشویی ر جلوی کسی نبر. بده دیگه، هی می‌گی نقی، نقی. اوس موسی: یعنی چی بُگُم دستشویی ندارُم؟ ماخای بُگُم سرویس دارُم؟ نقی: نه، مثلا بگو خسته نباشید. اوس موسی: ها، نقی جان! خسته نباشید. *** هما: آقا! ببخشید گنجیشک ۳ کودومه؟ عابر: I can not speak persian! نقی: گنجِشک! گنجشک! عابر: no understand! هما: بیرد تیری! نقی: بِرد بِرد بِرد بِرد! هما: نمی‌فهمه بابا! از یکی دیگه بپرسیم! پنجعلی: اجنویه؟ ارسطو: آره پنجعلی جان فکر کنم زیاد اومدیم بالا مرز رو رد کردیم! *** ارسطو: خانوم فدوی یه سوال دارم! خانوم فدوی! آیا ازدواج به خاطر املاک دنیا کار خوبیست؟! آیا ازدواج با یک مرد عنکبوتی که کارش اینه این ور و اون ور بپره کار خوبیست؟! آیا ازدواج با یک بچه ننه! با یک مردی که عروسک بازه جلفه! کار خوبیست؟! فحوای کلام من اینه! خلایق هر چه لایق! الو خانوم فدوی! من می‌خواستم بگم من چی کمتر از اون آقا دارم که شما به اون متمایل شدین؟! گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟! من دسشویی هستم! من دسشویی هستم! آخ آخ آخ ! ضبط شد! *** ارسطو: الان من اگه کلیه بخوام شما به من نمیدی نقی: خیر اصلا نمیدم اصلا و ابداا ارسطو: عاقا مسخره بازی در نیار به من که دیگه نگووو، عاقا من که تو رو می‌شناسم، عاقا معلومه که کلیه می‌دی، خون می‌خواستم تو ندادی؟ کلیه‌ام بخوام میدی دیگه. نقی: عاقا جان خون فرق داره تو الان به من بگو خون – خون بخواه من ۵۰ لیتر ۶۰ لیتر ۷۰لیتر من در خدمتت می‌ذارم ولی کلیه فرق داره مگر این‌که من ۳ تا کلیه داشته باشم. *** نقی:من میگم ور داریم رییس جمهور رو با اسم کوچیک صدا بزنیم! این‌جوری احساس صمیمیت می‌کنه!! هما: آخه آدم تو نامه اداری رییس جمهور رو با اسم کوچیک می‌نویسه؟! ارسطو: رییس جمهور خاکیه! خاکی! خاکی! قلب شما چی می‌گه؟ خانوم فدوی: این حرفا رو ول کنین برین سر اصل مطلب! ارسطو: آره اصل مطلب! اصل مطلب: مشکلات ما چیست؟! نقی: اجازه بده! مشکلات! بنویس کلا به ما رسیدگی شود! *** زن پولدار: من الان شما رو از کجا آوردم؟ نقی: از کنار خیابوون! زن پولدار: بله شما چقدر باید کنار خیابوون باستید، تا یکی شما رو ببره سر کار؟ نقی: متوجه نمی‌شم من!؟ زن پولدار: می‌بینی؟ می‌بینی آقا سروش! شما اگه درس نخونی آیندت میشه یکی مثله این آقا! که باید صبح تا شب وایسه کنار خیابون که شاید یکی ببرتش سره کار!
×