رفتن به مطلب
کومه

اینستاگرام کومه.jpg

fatemeh2

کاربر کومه
  • تعداد ارسال ها

    10
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

میزان اعتبار جینگولک

16 Good

5 دنبال کننده

درباره fatemeh2

  • درجه
    1 ستاره
  • تاریخ تولد 2 اردیبهشت 1381

آخرین بازدید کنندگان نمایه

1,183 بازدید کننده نمایه
  1. سلام

    1. نمایش دیدگاه قبلی  بیشتر 8
    2. Hediye

      Hediye

      سگ پر نمیزنه 😒

    3. fatemeh2

      fatemeh2

      اره پاچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ

       

    4. Hediye
  2. “مترونیدازول” Metronidazole نوعی آنتی بیوتیک است که به عنوان روش درمانی برای عفونت های باکتریایی واژن ، معده ، کبد ، پوست ، مفاصل ، مغز و دستگاه تنفسی و … مورد استفاده قرار می گیرد . “مترونیدازول Metronidazole ” برای درمان عفونت های قارچی واژن بی تاثیر است . در صورتی که به “مترونیدازول” حساسیت دارید نباید از این دارو استفاده کنید و همچنین اگر در دو هفته گذشته از داروی دیسولفیرام استفاده کردید نباید “مترونیدازول” مصرف کنید . در زمان مصرف “مترونیدازول” و حتی سه روز بعد از آن نباید از الکل استفاده کنید .از “مترونیدازول” برای عفونت های ویروسی مانند سرماخوردگی و آنفولانزا استفاده نکنید . مترونیدازول برای عفونت واژن, مترونیدازول 250 برای چیست؟, شیاف قبل از تجویز “مترونیدازول” توسط پزشک ، اگر مشکلات زیر را دارید به دکتر اطلاع دهید : بیماری کبدی هرگونه بیماری و مشکل کلیوی اگر هرگونه بیماری معده دارید انواع بیماری های روده مانند کرون و … در صورتی که هرگونه مشکل خونی دارید . مانند کم خونی ، سرطان خون و… در صورتی که در جایی از بدن عفونت قارچی دارید . برای مثال در واژن در صورتی که اختلالات عصبی دارد اگر باردار هستید اگر در دوران شیردهی هستید عوارض “مترونیدازول” این دارو مانند سایر داروها میتواند دارای عوارض جانبی باشد . شما ممکن است هیچ کدام از این عوارض را مشاهده نکنید و یا چندین مورد به صورت هم زمان در شما بروز کند . در صورتی که هرگونه نشانه ای از آلرژی بعد از مصرف “مترونیدازول” در خود مشاهده کردید سریعا با پزشک تماس بگیرید . علائمی مانند : خارش و قرمز شدن چشم ها ، خشکی دهان و گلو ، عطسه ، سرفه ، تورم زبان و لب ها ، خارش و کهیر پوست و … “مترونیدازول” و سایر آنتی بیوتیک ها می تواند باعث اسهال شوند . در صورتی که با مصرف “مترونیدازول” دچار اسهال خونی شده اید با پزشک تماس بگیرید . سایر عوارض جانبی عمومی “مترونیدازول” شامل موارد زیر میباشد : در معده اسهال سردرد و سرگیجه زخم دهان ، لثه و مشکل در قورت دادن غذا و آب سوزن سوزن شدن پاها و دست ها و احساس مورمور شدن مشکلات بینایی ، درد چشم ، تاری دید ، دیدن هاله نور اطراف اجسام مشکل در صحبت کردن و جمله سازی مشکل در درک صحبت و منظو دیگران افسردگی دردشکم از دست دادن اشتها شایع ترین عوارض جانبی مصرف قرص یا کپسول مترونیدازول سردرد از دست دادن اشتها استفراغ اسهال سوزش سر دل گرفتگی شکمی در شکم شما یبوست طعم فلزی در دهان شما عفونت مخمر عوارض جانبی نادر در زمان مصرف قرص های مترونیدازول این عوارض در موارد نادر رخ می دهند و عمومی نیستند . سرطان در جدیدترین هشدار اداره غذا و دارو (FDA) اشاره شده است که در مطالعات حیوانی ، در صورت مصرف طولانی مدت و دوزهای بالای مترونیدازول ، موارد ابتلا به سرطان مشاهده شده است و احتمال این خطر در انسان نیز ممکن است وجود داشته باشد . انسفالوپاتی در بعضی از موارد نادر ، مصرف قرص و کپسول مترونیدازول Metronidazole می تواند باعث ایجاد انسفالوپاتی و تغییر عملکرد طبیعی مغز شود . انسفالوپاتی ممکن است با این علائم بروز کند . ایجاد تیک های عضلانی ، مشکل در راه رفتن ، مشکل در برداشتن اشیاء مانند انداختن ناخودآگاه اشیا به زمین و … تشنج در صورتی که سابقه تشنج دارید و یا دچار صرع هستید ، در زمان تجویز مترونیدازول به پزشک خود اطلاع دهید تا در صورت امکان ، داروی مشابه دیگری برایتان تجویز کند . مصرف این آنتی بیوتیک می تواند باعث تشدید تشنج در شما شود . مننژیت در صورتی که چند ساعت بعد از مصرف اولین قرص مترونیدازول دچار علائمی مانند تب شدید ، سرگیجه ، سردرد ، گرفتگی گردن و … شدید به پزشک خود اطلاع دهید . مصرف این آنتی بیوتیک ممکن است در موارد نادر باعث مننژیت شود . نوروپاتی محیطی احتمال نوروپاتی محیطی ناشی از آسیب اعصاب در اثر مصرف طولانی مدت این دارو وجود دارد . نوروپاتی محیطی اختلال در اعصابی است که از مغز و طناب نخاعی سرچشمه می گیرند. بیماران مبتلا به نوروپاتی محیطی ممکن است شرایطی همانند خارش، بی حسی و احساس غیرمعمول، ضعف و دردهای سوزاننده را تجربه کنند. سندرم استیونز-جانسون سندرم استیونز–جانسون (به انگلیسی: Stevens–Johnson Syndrom) یک بیماری نادر در پوست و مخاط بدن است که بر اثر عفونت یا داشتن آلرژی به داروهایی مانند مترونیدازول ایجاد می شود . سندرم استیونز-جانسون یک اورژانس پزشکی است. اگر علائم آنفولانزا دارید، پوست شما پوسته پوسته شده است و ریزش می کند سریعا با پزشک خود تماس بگیرید. نوتروپنی نوتروپنی زمانی به وجود میاید که سطح نوتروفیل گلبول های سفید خون بالا میرود . عوارض جانبی کرم ، ژل ، پماد و لوسیون مترونیدازول عوارض جانبی پوستی در صورت مصرف کرم ، ژل ، پماد و لوسیون مترونیدازول ممکن است چند روز بعد از بروز ، به صورت خودبخود از بین بروند . در صورتی که این عوارض از بین نرود با پزشک خود تماس بگیرید . علائمی مانند : سوزش و خارش پوست ، خشک شدن پوست ، ترک خوردن پوست ، قرمز شدن ، ایجاد جوش و آکنه و … عوارض جانبی ژل و پماد و کرم واژینال مترونیدازول ابتلا به عفونت های مخمر واژن خارش و سوزش واژن سردرد حالت تهوع استفراغ ایجاد حالتی مانند گرفتگی ها و دردهای قاعدگی
  3. استیون هاوکینگ در ۸ ژانویه سال ۱۹۴۲ در شهر آکسفورد انگلستان متولد شد. او از نخستین سال‌های نوجوانی اشتیاقش به علوم فضایی و نجوم را نشان داد. در سن ۲۱ سالگی هنگامی‌که دانشجوی فلسفه کیهان‌شناسی بود، علائم بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک در او بروز کرد. با وجود این بیماری فلج‌کننده، او اقداماتی پیشرو در علوم فیزیک و کیهان‌شناسی به نام خود ثبت کرده است و چندین کتاب نوشته که علم را برای عامه مردم قابل‌ فهم و دسترسی کند. در سال ۲۰۱۴ بخشی از زندگی او در فیلمی به نام «تئوری همه‌چیز» به تصویر کشیده شد. استیون هاوکینگ در ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ (۱۴ مارس ۲۰۱۸ میلادی) در سن ۷۶ سالگی در خانه‌اش در کمبریج از دنیا رفت. او که از بیماری نادر ALS رنج می برد، بر خلاف اکثر بیماران، سال‌ها با این بیماری مبارزه کرد و مرگ خود را به تاخیر انداخت. او زمانی در مورد مرگ گفته بود: کودکی و نوجوانی استیون ویلیام هاوکینگ، بزرگ‌ترین فرزند ایزابل و فرانک هاوکینگ، درست ۳۰۰ سال پس از مرگ گالیله در تاریخ ۸ ژانویه سال ۱۹۴۲ به دنیا آمد. او در شهر آکسفورد انگلیس در خانواده‌ای روشنفکر چشم به جهان گشود. تولد او برای خانواده‌اش زمان مناسبی نبود، چون وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند. اوضاع سیاسی کشور هم وخیم و پر از تنش بود؛ انگلیس با جنگ جهانی دوم دست‌وپنجه نرم می‌کرد و زیر بمباران شدید هواپیماهای آلمانی بود. در جستجوی مکانی امن برای زندگی، ایزابل به آکسفورد برگشته بود که نخستین فرزند خود را به دنیا آورد. در سال‌های بعد، دو فرزند دختر خانواده به دنیا آمدند: ماری در سال ۱۹۴۳ و فیلیپا در سال ۱۹۴۷. آن‌ها در سال ۱۹۵۶ دومین پسر خود ادوارد را به فرزندخواندگی پذیرفتند. خانواده هاوکینگ، چنانکه دوستان نزدیکشان آن‌ها را توصیف می‌کردند، «دار و دسته‌ای عجیب» بودند. شام معمولاً در سکوت صرف می‌شد؛ چراکه هر یک از اعضای خانواده مشتاقانه در حال مطالعه یک کتاب بود. ماشین خانواده یک تاکسی قدیمی لندن بود و در خانه‌ای کلنگی در خیابان سنت آلبانز زندگی می‌کردند که هیچ‌گاه بازسازی و تعمیر نشد. آن‌ها در زیرزمین ساختمان زنبور عسل پرورش می‌دادند و در گلخانه آتش‌بازی به راه می‌انداختند. در سال ۱۹۵۰، پدر خانواده، مدیریت بخش انگل‌شناسی موسسه ملی تحقیقات پزشکی را به عهده گرفت و سه ماه زمستان را برای انجام تحقیقات به آفریقا سفر کرد. او دلش می‌خواست پسر بزرگش پزشکی بخواند، ولی استیون در همان سال‌های کودکی اشتیاقش را به علوم کیهانی ابراز کرد. مادرش بیش از همه متوجه این امر بود و در شب‌های تابستانی با فرزندانش در حیاط دراز می‌کشید و ستاره‌ها را تماشا می‌کرد. او بعدها اظهار کرد: « استیون همیشه پر از حس کنجکاوی بود و من می‌دیدم ستاره‌ها چطور او را به خود جذب می‌کنند.» در اوایل زندگی تحصیلی، استیون دانش‌آموزی زرنگ بود؛ اما استثنایی نبود. هنگامی‌که دانش‌آموز سال اول ابتدایی مدرسه سنت آلبانز بود، جزو سه نفر آخر کلاس بود. او علایقش را خارج از مدرسه دنبال می‌کرد، عاشق شطرنج و بازی‌های فکری بود و با دوستان صمیمی‌اش بازی‌های جدیدی اختراع می‌کرد. در دوران نوجوانی همراه با چند تن از دوستانش یکی از قطعات کامپیوتر را طوری بازسازی کردند که معادلات ابتدایی ریاضی را حل کند. هاوکینگ همیشه در حال فعالیت و مشغله بود. با خواهرش ماری که عاشق کوهنوردی و پیاده‌روی بود، مسیرهای مختلفی برای رسیدن به خانه کشف می‌کرد. او این اخلاقش را حتی وقتی در سن ۱۷ سالگی وارد دانشکده آکسفورد شد، حفظ کرد و همچنان فعال و کنجکاو باقی ماند. او عاشق رقص بود و از پاروزنی لذت می‌برد تا جایی که سرپرست گروه قایقرانی دانشکده شد. او آرزو داشت در رشته ریاضیات تحصیل کند؛ ولی ازآنجاکه دانشکده علوم دانشگاه آکسفورد چنین رشته‌ای نداشت، او به رشته فیزیک و به‌طور خاص به کیهان‌شناسی جذب شد. به‌حساب خودش، او وقت زیادی روی مطالعاتش نگذاشت. آن‌طور که بعدها محاسبه کرد، به‌طور متوسط یک ساعت در روز صرف درس‌های مدرسه می‌کرد. البته نیازی نداشت بیشتر از این تلاش کند تا از پس تکالیف مدرسه برآید. در سال ۱۹۶۲ درجه ممتاز در رشته علوم طبیعی فارغ‌التحصیل شد و برای اخذ مدرک دکترای کیهان‌شناسی و فلسفه نظام هستی وارد ترینیتی هال دانشگاه کمبریج شد. تشخیص بیماری ALS نخستین باری که استیون متوجه شد مشکلی در سلامتی فیزیولوژی او وجود دارد، دانشجوی کمبریج بود؛ او هنگام گردش به زمین می‌خورد و زمان حرف زدن دچار لکنت زبان می‌شد. تا سال ۱۹۶۳ یعنی پس از اولین سال حضورش در دانشگاه کمبریج کسی متوجه بیماری او نشده بود. بیشتر مواقع او علائم بیماری را پنهان می‌کرد؛ اما وقتی پدرش وضعیت او را دید، مجبورش کرد با او به یک پزشک متخصص مراجعه کند. این دانشجوی ۲۱ ساله‌ به مدت دو هفته بعد در بیمارستان بستری شد تا آزمایش‌های پزشکی لازم روی او انجام شود. البته پس از مدتی دکترها به خانواده هاوکینگ گفتند بیماری پسرشان چیست: او در مراحل اولیه اسکلروزیس آمیوتروفیک جانبی یا ALS بود. این حرف مفهومی روشن داشت؛ اعصابی که عضلات بدن او را کنترل می‌کردند، به‌مرور از کار می‌افتادند. پزشکان به او گفتند تنها دو سال و نیم دیگر زنده می‌ماند. این اخبار روحیه استیون و خانواده‌اش را ویران کرد. اما یک سری حوادث مانع از این شد که او امید خود را کاملا از دست بدهد. اولین اتفاق وقتی روی داد که او هنوز در بیمارستان بستری بود. هم‌اتاقی او پسری بود که سرطان خون داشت. استیون با خود گفت لااقل شرایطش نسبت به این دوست هم‌اتاقی خیلی بهتر و قابل‌تحمل‌تر است. زمان زیادی از مرخصی او نگذشته بود که خواب دید دارند او را به جوخه اعدام می‌برند. این کابوس باعث شد متوجه شود هنوز کارهایی دارد که در زندگی‌اش باید انجام دهد. اما مهم‌ترین تغییر زندگی او این بود که عاشق شده بود. در مهمانی سال نو، درست پیش از اینکه بیماری او تشخیص داده شود، استیون با جین وایلد، دختری جوان و دانشجوی دوره کارشناسی رشته زبان آشنا شده بود. آن‌ها در سال ۱۹۶۵ باهم ازدواج کردند. بیماری استیون هاوکینگ به‌نوعی کمک کرد او تبدیل به دانشمندی شود که امروز می‌بینیم. قبل از تشخیص بیماری، هاوکینگ به‌ندرت روی مطالعاتش متمرکز می‌شد. او می‌گوید: «قبل از بیماری زندگی حسابی حوصله مرا سر می‌برد. به نظرم می‌آمد هیچ‌چیز ارزش تلاش و کار کردن ندارد.» پس‌ازاینکه فهمید ممکن است حتی تا گرفتن مدرک دکترا زنده نماند، همه‌ی وجودش را روی مطالعات و پژوهش‌هایش گذاشت. تحقیق در مورد سیاهچاله‌ها یافته‌های یک محقق جوان دیگر به نام راجر پنروز در مورد سرنوشت نهایی ستارگان و تبدیل‌شدن آن‌ها به گودال‌هایی عظیم و سیاه، نظر استیون را به خود جلب کرد و باعث شد او شیفته‌ی چگونگی خلق هستی شود. او دوران حرفه‌ای کارش را با همین موضوع آغاز کرد و باعث شد نگرش جهانیان به سیاهچاله‌ها و آغاز آفرینش تغییر کند. درحالی‌که او به خاطر بیماری، کنترل فیزیکی بر اعضای بدنش را از دست می‌داد، (در سال ۱۹۶۲ او ناچار شد از ویلچر استفاده کند) ناگهان پیشرفت بیماری کمتر شد. در سال ۱۹۶۸، یک سال پس از تولد پسرش رابرت، او به عضویت موسسه نجوم دانشگاه کمبریج درآمد. چند سال پیش رو، دوران پرباری برای هاوکینگ بود. در سال ۱۹۶۹ دخترش لوسی به دنیا آمد و او تحقیقات علمی خود را ادامه داد. (فرزند سومش تیموتی ۱۰ سال بعد متولد شد). در سال ۱۹۷۳ همراه با جورج الیس اولین کتاب خود را به نام ساختار مقیاس بزرگ از فضا-زمان منتشر کرد. او همچنین همکاری‌ با دوست قدیمی‌اش پنروز را ادامه داد. در سال ۱۹۷۴ تحقیقات استیون او را تبدیل به دانشمندی معروف در دنیای علم کرد. او نشان داد که سیاهچاله‌ها آن فضای تهی و خلأ بی‌انتهایی که دانشمندان پیش‌ازاین باور داشتند، نیستند. به عبارت ساده، هاوکینگ ثابت کرد ماده، اگر به‌صورت انرژی تابشی درآید، می‌تواند از نیروی گرانش یک ستاره‌ی خاموش شده بگریزد. «تابش هاوکینگ» متولد شده بود. این نظریات، موجی از هیجان در دنیای دانشمندان به وجود آورد و باعث شد هاوکینگ جوایز متعدد علمی، نام‌های افتخاری و عناوین برجسته‌ای به دست آورد. در سن ۳۲ سالگی او به عضویت انجمن سلطنتی انگلستان درآمد و کمی بعد جایزه معتبر آلبرت اینشتین را از آن خود کرد. او به تدریس در دانشگاه‌ها نیز ادامه داد. ابتدا به‌عنوان استاد مدعو از دانشگاه کلتک پاسادنا در ایالت کالیفرنیا بازدید کرد که پیش‌زمینه دیدارهای بعدی و خدمات او در این دانشگاه شد. او همچنین به دانشکده‌های Gonville و Caius در دانشگاه کمبریج سر زد. در سال ۱۹۷۹ هاوکینگ دوباره خود را در دانشگاه کمبریج یافت و به مقام یکی از مشهورترین استادان تاریخ این دانشگاه یعنی پروفسور لوساسیان نائل شد. تاریخچه‌ای مختصر از زمان گرچه استیون هاوکینگ به لحاظ علمی در حال پیشرفت بود، ولی وضعیت فیزیکی او به‌تدریج بدتر می‌شد. در اواسط دهه ۸۰، خانواده هاوکینگ یکی از دانشجویان فارغ‌التحصیل شده او را به کمک گرفته بود تا او را در تحقیقات، کارها و سایر امور روزمره یاری کند. او هنوز می‌توانست خودش غذا بخورد و از تخت خواب بیرون بیاید؛ ولی تقریباً برای هر کار دیگری نیاز به کمک داشت. بعلاوه سخنرانی‌های او مدام دچار اخلال می‌شد و فقط کسانی که به‌خوبی او را می‌شناختند می‌توانستند منظور او را درک کنند. در سال ۱۹۸۵ او برای همیشه صدای خود را از دست داد. نتیجه این بود که فیزیکدان ما حالا به پرستاری ۲۴ ساعته نیاز داشت. این شرایط توانایی کار کردن حرفه‌ای او را به خطر انداخته بود. هم‌زمان، یک برنامه‌نویس کامپیوتری در کالیفرنیا، برنامه‌ای ابداع کرده بود که به فرد این قابلیت را می‌داد تا با استفاده از حرکات چشم، به کمک کامپیوتر حرف بزند. این برنامه به هاوکینگ اجازه می‌داد کلمات سخنرانی را با نگاه کردن به صفحه کامپیوتر انتخاب کند. در آن زمان هاوکینگ هنوز می‌توانست از انگشتان خود استفاده کند و کلمات را با کلیک دستی انتخاب می‌کرد. امروزه که او کنترل کلیه اعضای بدن خود را ازدست‌ داده و برنامه‌هایش را از طریق سنسوری که به گونه‌اش متصل است، کنترل می‌کند. به کمک این برنامه و همیاری دستیارانش، استیون هاوکینگ همچنان به نوشتن ادامه داد. کار او مقالات متعدد علمی و البته کتاب‌ها و سخنرانی‌هایی برای جامعه غیرعلمی را شامل می‌شد. در سال ۱۹۸۸ هاوکینگ با نوشتن کتاب «تاریخچه مختصر زمان»، مدال سلطنتی بریتانیا را از آن خود کرد و به شهرتی جهانی دست‌ یافت. این کتاب کوتاه و آموزنده تبدیل به یکی از منابع علمی مردم در سراسر دنیا شد. انتشار این کتاب برای او موفقیتی فوق‌العاده بود و به مدت چهار سال در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های ساندی تایمز لندن قرار داشت. این کتاب به ۴۰ زبان زنده دنیا ترجمه‌ شده و تاکنون میلیون‌ها نسخه از آن در دنیا به فروش رفته است. در سال ۲۰۰۱ او ادامه‌ی این کتاب را با عنوان « جهان در پوست گردو» منتشر کرد که یک راهنمای مصور برای نظریات بزرگ کیهان‌شناسی است. چهار سال بعد او کتاب ساده‌تری به نام «تاریخچه کوتاه‌تری از زمان» برای عموم مردم نوشت. اگر کتاب‌ها، مقالات و پژوهش هاوکینگ را با تحقیقات شخصی او در باب جام مقدس علم کنار هم قرار دهیم، می‌بینیم هاوکینگ به دنبال این بوده است که یک نظریه واحد بیابد تا بتواند فلسفه نظام هستی را با مکانیک کوانتوم ترکیب کند و توضیح بدهد که جهان چگونه آغازشده است. هاوکینگ تفکراتی بلند پروازانه دارد. او ادعا می‌کند می‌تواند در ۱۱ بعد فکر کند ، معتقد است که سفر در زمان امکان‌پذیر است و انسان ممکن است در آینده به سیارات دیگر مهاجرت کند. سفر به فضا و شهرت بیشتر هاوکینگ می‌کوشد پاسخ‌های بزرگی برای سؤالات بزرگ پیدا کند و این از تمایل شخصی او برای سفر به فضا نیز نیرو می‌گیرد. در سال ۲۰۰۷ و در سن ۶۵ سالگی، هاوکینگ گام مهمی برای سفر به فضا برداشت. هنگامی‌که از مرکز فضایی کندی در فلوریدا بازدید می‌کرد، این شانس را پیدا کرد که فضای بدون جاذبه را تجربه کند. او با یک بوئینگ ۷۲۷ اصلاح‌شده به مدت ۲ ساعت بر فراز اقیانوس اطلس پرواز کرد و جدا از ویلچر، بی‌وزنی را احساس کرد. تصاویر این فیزیکدان بزرگ درحالی‌که در فضا شناور بود در روزنامه‌های سراسر جهان منتشر شد. او گفته بود: « نقطه‌ی جاذبه‌ی صفر نقطه‌ی معرکه‌ای است، من مشکلی با آن ندارم، فضا! منتظر باش که من آمدم!» اگر چیزی تحت عنوان دانشمند «فوق ستاره» وجود داشت، هاوکینگ بی‌شک نماد آن بود. او همیشه در فرهنگ‌عامه حضور خود را نشان می‌دهد، مثلاً در میهمانی سیمپسون‌ها یا پیشتازان فضا شرکت می‌کند، با جیم کری در فیلم کمدی‌اش همکاری می‌کند و حتی روی آهنگ پینک فلوید صداگذاری می‌کند. در سال ۱۹۹۲ ارول موریس کارگردان مستندساز که برنده‌ی جایزه اسکار نیز هست، فیلم مستندی با نام تاریخچه مختصر زمان درباره زندگی استیون هاوکینگ ساخت. در سال ۱۹۹۰ به دنبال شایعات زیادی که پخش شد، استیون و جین از هم جدا شدند. در سال ۲۰۰۶ او از همسر دومش ایلین که سابقاً پرستار او بود نیز جدا شد تا به فرزندان و خانواده‌اش نزدیک‌تر باشد. در سال ۲۰۰۷ او با همراهی دخترش لوسی یک کتاب علمی به نام دریچه‌ای به‌سوی کیهان برای کودکان منتشر کرد. سلامتی هاوکینگ همیشه نگران‌کننده باقی می‌ماند. در سال ۲۰۰۹ او به علت عفونت سینه نتوانست سخنرانی‌اش را در کنفرانسی در شهر آریزونا به پایان برساند و در آوریل همان سال اعلام کرد که از مقام خود در دانشگاه کمبریج کناره‌گیری کرده است. مقامات دانشگاه او را به بیمارستان منتقل کردند و گفتند بیماری او وخیم است؛ اما مدتی بعد او بهبودی کامل پیدا کرد. هاوکینگ که برنامه‌ای برای سفر به فضا با تور فضایی گردشگری ریچارد برانسون دارد، در سال ۲۰۰۷ اظهار کرد: در سال ۲۰۱۰، هاوکینگ در کتاب طرح عظیم درباره پیدایش جهان صحبت کرد. او در آخرین کتاب خود به این نتیجه رسید که خلق کائنات تنها با انفجار بزرگ رخ‌ داده است و قوانین فیزیک اجتناب‌ناپذیرند. او گفت: «ازآنجاکه قانون جاذبه و گرانش امری انکار نشدنی است، پس جهان می‌توانسته خودش را از هیچ، به وجود آورد.» کتاب «طرح عظیم» بزرگ‌ترین اثر منتشرشده از او بعد از یک دهه بود. در سال ۲۰۱۲ هاوکینگ با پروژه‌ای جدید خبرساز شد. او تصاویری از خود منتشر کرد که در آن‌ها از دستگاه جدیدی به نام iBrain استفاده می‌کند که به هدبند متصل می‌شود. این دستگاه طوری طراحی‌ شده است که افکار کاربر را با استفاده از امواج سیگنال‌های الکتریکی مغز او می‌خواند و بعد آن‌ها را توسط یک الگوریتم خاص تفسیر می‌کند. این دستگاه می‌تواند کمک انقلابی به هاوکینگ و سایر بیماران مبتلابه ALS باشد. نظریه‌های جدید در تابستان سال ۲۰۱۵ هاوکینگ دوباره به تیتر اول روزنامه‌ها بازگشت. در ماه ژوئن در یک کنفرانس خبری در لندن اعلام کرد پروژه‌ای با عنوان «گوش دادن به فضای بیرون» را با موفقیت راه‌اندازی کرده است. بودجه این پروژه توسط کارآفرین روسی یوری میلنر تأمین می‌شود و هدف آن یافتن حیات فرازمینی است. یک ماه بعد هاوکینگ در کنفرانسی در سوئد به بحث درباره نظریات جدید در مورد «سیاهچاله‌ها» و « پارادوکس اطلاعات» پرداخت. او اظهار کرد: هرچند او پایان این نظریه را که «افق رویداد» نام دارد برای پژوهش‌های بعدی باز گذاشته است. سخنان مشهور استیون هاوکینگ اگر فقط یک نظریه واحد برای همه‌چیز وجود داشته باشد، مجموعه‌ای از قوانین و معادلات است؛ ولی با روش معمول علم که ساختن یک الگوی ریاضی است نمی‌توان به این سؤال پاسخ داد که چرا جهان هستی باید برای توصیف یک معادله به وجود آمده باشد. چرا تمام نظام هستی باید به خودشان زحمت به وجود آمدن داده باشند؟ در تمام زندگی‌ام، مجذوب پرسش‌های بزرگی بوده‌ام که آدمی با آن‌ها روبرو است و تلاش کرده‌ام پاسخی علمی برای آن‌ها پیدا کنم. اگر شما هم مثل من به ستارگان نگاه می‌کردید و سعی می‌کردید مفهوم آنچه می‌بینید، درک کنید؛ شما هم از خود می‌پرسیدید که واقعاً دلیل هستی این دنیا چیست؟ علم ثابت کرده است که جهان‌های مختلفی می‌توانند از «هیچ» به وجود آمده باشند. این بستگی به شانس ما دارد که در کدام جهان قرار گرفته باشیم! تمام تاریخ علم به تشخیص تدریجی این امر گذشته است که گرچه حوادث به شیوه دلخواه ما اتفاق نمی‌افتند؛ ولی همه آن‌ها منعکس‌کننده یک نظم خاص هستند. ما باید در جستجوی بیشترین ارزش اعمالمان باشیم. بزرگ‌ترین دشمن دانش، جهل نیست بلکه توهم دانایی است. هوش واقعی، توانایی سازگاری با تغییرات است. معلوم نیست که باهوش بودن برای همیشه یک ارزش باقی بماند. این اتلاف وقت است که از ناتوانیم عصبانی باشم. همه باید با زندگی کنار بیایند و من در این زمینه کارم را بد انجام نداده‌ام. مردم نمی‌توانند وقت خود را به این اختصاص دهند که چرا همیشه خشمگین یا در حال گله و شکایت هستید. زندگی هرقدر دشوار به نظر برسد، بازهم کاری هست که شما بتوانید در آن موفق باشید. حالا همه ما به اینترنت وصل هستیم، مانند سلول‌های عصبی درون مغزی بسیار بزرگ. کار کردن به زندگی شما معنا و هدف می‌دهد، زندگی بدون کار پوچ و بی‌معنی است. حتی اگر زمانی مشخص شود که سفر در زمان امری غیر ممکن است، مهم این است که ما دلیل آن را بفهمیم. مردمی که به آی‌کیو خود افتخار می‌کنند، درنهایت بازنده می‌شوند. گذشته نیز مانند آینده، پدیده‌ای نامتناهی است و فقط می‌تواند به‌عنوان طیفی از احتمالات شناخته شود. آثار استیون هاوکینگ: ساختار مقیاس بزرگ فضا-زمان بزرگ، کوچک و ذهن انسان طرح بزرگ تاریخچه کوتاه من تاریخچه کوتاه زمان تاریخچه کوتاه‌تر زمان سیاهچاله‌ها، دنیاهای کوچک و دیگر مقالات جورج و ماه آبی جورج و کد ناشکستنی جورج و انفجار بزرگ جورج در جستجوی گنجینه کیهانی دریچه‌ای به‌سوی کیهان جهان در پوست گردو بر شانه‌های غول خدا اعداد صحیح را خلق کرد
  4. ی نوک الاغ رفته تو نوک اتودم در نمیاد 

    میدونی چجوری در بیارمش؟

  5. hi

    1. نمایش دیدگاه قبلی  بیشتر 15
    2. fatemeh2

      fatemeh2

      خیلی

      ادبیاتمون اونطوریه:((((

      شعر حفظیم داریم:classic_sad:

      چنتا امتت موند

    3. Hediye

      Hediye

      بیا چت باکس

    4. fatemeh2

      fatemeh2

      باعشه

  6. fatemeh2

    فال 30 آذر 97

    فکر نکنم ک تاریخه پستا نقصی ایجاد کنه خواهش میکنم وظیفس
  7. fatemeh2

    فال 30 آذر 97

    دلبندم این تاریخا وقتش گذشته تازه یک دی رو آخر شب میزارن؟ معمولا فال روزانه هارو صبح میخونن ک از اتفاقات و وقایع روزی ک در پیش دارن با خبر بشن کسی فال دیروز ب چه دردش میخوره؟ شما ک وقت میزاری پست میزاری حداقل پستی مفید بزار
  8. fatemeh2

    ایده بازار کومه

    به نظرم اگ یه گزینه دیس لایک به پستا اضافه بشه خیلی خوب میشه و اون دیس لایک از امتیازات کاربران کم کنه چون واقعا هر پستی لایق تشکر و قدردانی نیس
  9. fatemeh2

    بیوگرافی بیل گیتس

    بيل گيتس ثروتمندترين مرد جهان است كه 11 سال متوالي برنده اين عنوان بوده و دارايي او در حدود 51 ميليارد دلار تخمين زده مي‌‌شود. گيتس در سن 43 سالگي ثروتمندترين مرد جهان بود. او از سن بيست سالگي تاكنون رييس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش آن چيزي در حدود پنجاه ميليارد دلار است.در این مطلب بیوگرافی کامل وی را خواید دید. تولد و کودکی بیل گیتس ویلیام هنری گیتس‌سوم، مشهور به بیل گیتس (Bill Gates) رئیس و موسس شرکت مایکرو‌سافت، در ۲۸ اکتبر۱۹۵۵ در یک خانواده متوسط و در كنار دو خواهرش در شهر سیاتل امریکا متولد شد.والدینش به خاطر وجود کلمه سوم در نامش او را «تری» نامیدند و اعضای خانواده هرگز او را با نام دیگری صدا نکردند. گیتس متفکری استثنایی بود به طوری که در سن 8 یا 9 سالگی دانشنامه خانوادگی را از اول تا آخر می‌خواند. گيتس در کودکي بيشتر وقت خود را در کنار مادربزرگ خود گذراند و از او تاثير بسيار گرفت. او از همان دوران کودکي خود روحيه رقابت طلبي خود را نشان داد و سعي مي کرد تا در هر زمينه اي از دوستان خود پيش باشد.گیتس در خانواده‌ای به دنیا آمد که از تاریخی غنی در تجارت و سیاست و خدمات اجتماعی سرشار بود. پدرش ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشناسان شهر سیاتل بود و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضای هیأت مدیرهٔ یونایتد وی اینترنشنال (United Way International) بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت. گیتس از همان دوران کودکی روحیه رقابت‌طلبی خود را نشان داد و سعی می‌کرد در هر زمینه‌ای از دوستان خود پیش باشد. مدرسه و دبیرستان گيتس تحصيلات ابتداي خود را در مدرسه عمومي Lakeside پشت سر گذاشت و در آنجا بود که با کامپيوتر آشنا شد.گیتس که دانش‌آموزی برجسته و باهوش بود برخلاف بیشتر کودکان باهوش، به نظر می‌رسید که در هر کاری که انجام می‌دهد بی‌نظیر است. شور و شوق وی برای بردن و برنده شدن از همان سنین اولیه معلوم و آشکار بود. در لیک ساید، در مدرسه خصوصی و نخبه‌گرای سیاتل که برخی از تیزهوش‌ترین دانش‌آموزان را در وست کوست آمریکا جذب می‌کند عشق وی به ریاضیات سبب دلبستگی و اشتغال ذهن او به کامپیوتر گردید. حتی در لیک ساید، بیل گیتس برجسته و ممتاز بود. از این‌رو بچه‌ها سربه‌سر او می‌گذاشتند زیرا او آشکارا خیلی باهوش‌تر از بقیه دانش‌آموزان بود.در آغاز يکي سالهاي تحصيلي مسئولان مدرسه Lakesideتصميم گرفتند با کمک خانواده دانش آموزان, يک ترمينال کامپيوتر اجاره کنند و در اختيار دانش آموزان قرار بدهند. در اين هنگام بيل گيتس با کامپيوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت کسب کرد و در سيزده سالگي اولين نرم فزار خود را که يک بازي ساده بود نوشت. گيتس به همراه دوست خود پل آلن (Paul Allen ) که دو سال از گيتس بزرگتر بود و در زمينه سخت افزار کامپيوتر هم مهارت داشت , بيشتر وقت خود را به برنامه نويسي در اطاق کامپيوتر Lakeside ميگذراند. به طوری که جیمز والاس و جیم اریکسون در کتابشان به نام هارد درایو خاطرنشان می‌کنند: «حتی در محیطی مثل لیک ساید که بچه‌های باهوش در خور احترامند، دانش‌آموزی به تیزهوشی گیتس از سوی تعدادی دیگر از دانش‌آموزان مورد تمسخر قرار می‌گیرد. »بنابه گفته یکی از همکلاسی‌های گیتس که اکنون یک معمار برجسته در سیاتل است: «گیتس اغلب با بچه‌ها در اتاق کامپیوتر معاشرت می‌کرد. » او از نظر اجتماعی بی‌عرضه و در بین دیگران معذب بود. ذهن این پسر کاملا مشغول علاقه او به کامپیوتر بود. به ندرت دیده می‌شد که تنیس بازی کند ولی نه زیاد چیز دیگر. تا سال سوم دبیرستان گیتس از نظر کامپیوتربازان جوان‌تر لیک ساید چیزی در حد یک کارشناس کامپیوتر محسوب می‌شد. او اغلب در اتاق کامپیوتر ساعت‌ها جلسه دادگاه برگزار می‌کرد و داستان‌هایی درباره مزاحمان بدنام کامپیوتری بیان می‌کرد.گیتس و برخی از دوستان کامپیوتریش گروه برنامه‌نویسان لیک ساید را که اختصاص به یافتن فرصت‌های پولسازی برای استفاده از مهارت‌های تازه به دست آمده برنامه‌نویسی کامپیوتر داشت تشکیل دادند. اکنون الگویی در حال پیدایش بود. همانطور که بعدا گیتس اظهار داشته: «من طرح دهنده بودم. من فردی بودم که گفت بیایید دنیای واقعی را فراخوانیم و سعی کنیم که چیزی را به آن بفروشیم. » در آن موقع او 13 ساله بود. گیتس، آلن، کنت ایوانز و ریچارد وی‌لند- دو عضو دیگر گروه برنامه‌نویسان لیک ساید- اغلب در تمام طول شب ابتدا به یک کامپیوتر کوچک (Minicomputer) که مالک آن جنرال الکتریک بود متصل بودند و بعدا به کامپیوتر شرکت کامپیوتر سنتر متصل گردیدند گاهی اوقات تا ساعات اولیه صبح به خانه نمی‌رسیدند. گیتس جوان که وقتش را این چنین صرف می‌کرد والدینش را نگران سرگرمی جدید پسرشان نمود. برای مدتی فعالیت‌های او را از ترس اینکه مبادا لطمه‌ای به درسش بزند متوقف کردند. تقریبا به مدت یکسال تمام، گیتس امتناع نمود. به عنوان نشانه‌ای از اشتهای سیری‌ناپذیر وی به دانش، توجه خود را به موضوع‌های دیگر معطوف کرد. در این دوره، او شماری زندگی‌نامه از جمله زندگی‌نامه ناپلئون و فرانکین روزولت را خواند. او گفت می‌خواستم بدانم که شخصیت‌های بزرگ تاریخ چگونه فکر می‌کردند. او همچنین کتاب‌های مربوط به کسب و کار، علوم و رمان را مطالعه نمود. یکی از کتاب‌های مورد علاقه وی «گیرنده در چاودار» نام داشت که او بعدا گزیده‌های بلندی از کتاب را برای دوست‌هایش از بر خواند. هلدن کالفیلد که شخصیت اصلی بود یکی از قهرمان‌های او شد. ولی اجالتا هرگونه طرحی را که بیل جوان ممکن بود برای تشکیل یک شرکت نرم‌افزاری با دوست دبیرستانی‌اش و رفیق کامپیوتربازش به کار برد موقتا متوقف گردید. دانشگاه والدینش اصرار داشتند که او باید به دانشگاه برود؛ آنها احساس می‌کردند که همراه بودن او با دانشجویان دیگر برایش خوب است.ضریب هوشی بالا و شور و شوق زیاد گیتس ورود او را به دانشگاه هاروارد حتمی نمود. در پاییز سال 1973 بدون این که سمت و سوی واقعی او مشخص باشد وارد معتبرترین محل یادگیری یعنی کمبریج، ماساچوست گردید.بعدا او گفت که هارواردرفت تا از افرادی که باهوش‌تر از او بودند چیز یاد بگیرد... و دلسرد و ناامید شد.گيتس در سال 1973 وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استيو بالمر (Steve Ballmer) که در حال حاضر رئيس قسمت اداري مايکروسافت است آشنا شد. اظهارنظر احتمالا به همان اندازه که در مورد خود عقیده بیل گیتس گفته می‌شود درباره هاروارد هم وجود دارد.گیتس با انتخاب اولیه حقوق به عنوان رشته اصلی دانشگاهی ممکن است انتظار داشته که رد پای پدر حقوقدانش را دنبال کند. ولی درواقع، او علاقه چندانی به حرفه حقوق نداشت و پدر و مادرش در مورد اینکه پسر سرسخت آنها راه خود را خواهد یافت کمی شک داشتند. با وجود این، در رویاهای پرهیجان خود، هیچکدام از آنها نمی‌توانستند تصور کنند که چه راهی در پیش روی پسرشان خواهد بود.همچنان که معلوم شد گرفتن مدرک از هاروارد مدنظر نبود. تاسیس شرکت مایکروسافت در سال 1975 در حالی که هنوز در دانشگاه بود، گیتس برای یک نسخه از زبان بیسیک (Basic) که نوعی زبان اولیه در برنامه‌نویسی کامپیوتر است بار دیگر گروه خود را با پل آلن تشکیل داد. گیتس در سال 1977 با توجه به آمادگی دنیای جدید تصمیم گرفت که هاروارد را رها کند و به طور تمام وقت در شرکت کوچک نرم‌افزار کامپیوتر که با دوستش تاسیس کرده بود کار کند. این شرکت مایکروسافت نامیده شد. در آن زمان مايکروسافت فقط 40 کارمند داشت که شبانه روز بشدت کار ميکردند و کل فروش آن فقط 2.4 ميليون دلار در سال بود. در سال 1980 شرکت IBM براي اينکه از بازار کامپيوترهاي شخصي عقب نماند تصميم گرفت تا کامپيوتر خود را که PC نام گرفت و کامپيوترهاي امروزي نيز مبتني بر آن هستند , بسازد و وارد بازار کند. IBM تصميم گرفت تا کار نرم افزار آن را به عهده شرکت ديگري بگذارد. اين بود که شاهين خوشبختي بر دوش مايکروسافت نشست و IBM قراردي با شرکت کوچک مايکروسافت بست تا نرم افزارهاي سازگار با کامپيوترهاي شخصي IBM توليد کند.کامپيوتر هاي جديد IBM از پردازنده هاي 16 بيتي 8088 شرکت اينتل استفاده ميکرد. بنابراين مايکروسافت براي فروش زبانهاي برنامه سازي خود به يک سيستم عامل 16 بيتي نياز داشت. در آن زمان شخصي بنام تيم پاترسون در کارگاه خانه خود يک کامپيوتر 16 بيتي کوچک ساخته بود و براي آن يک سيستم عامل ساده 16 بيتي نوشت که نام DOS 86 را براي آن انتخاب کرده بود. بيل گيتس کليه حقوق سيستم عامل DOS 86 را با قيمت 75 هزار دلار بدست آورد.بيل گيتس و پل آلن سيستم DOS 86 را متناسب با کامپيوتر هاي شخصي IBM تغيير دادند و امکانات بيشتري را به آن افزودن و از آن يک سيستم عامل قوي 16 بيتي ساختند. مايکروسافت اين سيستم عامل را MS-DOS ناميد. MS-DOS برروي کامپيوترهاي شخصي IBM جاي گرفتند و IBM درصدي از فروش کامپيوترهاي PC خود را براي استفاده از MS-DOS به مايکروسافت مي پرداخت. و رفته رفته امپراتوري آقاي بيل گيتسبر روي MS-DOS بنيان نهاده شد. بعدها مايکروسافت با توليد سيستم عامل گرافيکي Windows و محصولات موفق ديگر گامهاي بزرگتري بسوي موفقيت برداشت.طبق آخرين آمار بيش از 95 درصد از دارندگان کامپيوترهاي شخصي در سراسر جهان از محصولات مختلف مايکروسافت استفاده ميکنند. درحال حاضر بيل گيتس با بيش از 50 ميليارد دلار, ثروتمندترين مرد دنيا شناخته شده است. او اين مقام را چندين سال است که حفظ کرده. يکي از دلايل موفقيت مايکروسافت به گفته خود گيتس استخدام افراد با هوش در اين شرکت است.گيتس زماني که فقط 19 سال داشت مايکروسافت را مديريت ميکرد.او بقدري کار ميکرد که حتي گاهي چند روز محل کار خود را ترک نمي کرد و به همراه کارمندان خود بسختي برروي پروژه هاي مختلف و سفارش مشتريان کار ميکرد. بیل گیتس در ژانویه ۱۹۹۴ میلادی با خانم ملیندا فرنچ از کارمندان مایکروسافت ازدواج کرد. ملیندا اهل دالاس در ایالت تگزاس آمریکا است. این زوج دارای سه فرزند به نامهای جنیفر کاترین گیتس (۱۹۹۶ میلادی)، روری جان گیتس (۱۹۹۹ میلادی) و فوب ادل گیتس (۲۰۰۲ میلادی) هستند. خانه بیل گیتس خانه بیل گیتس یکی از مدرن‌ترین و گران‌ترین خانه‌های جهان بوده که در کنار تپه می‌باشد و منظره‌ای رو به دریاچه واشنگتن در مدینا واقع در واشنگتن دارد. بر طبق برآورد مجموعه خانه و زمینش معادل ۱۲۵ میلیون دلار ارزش دارد و مالیات آن در حدود ۱ میلیون دلار در سال می‌باشد. همچنین در بین دارایی‌های بیل گیتس، مجموعه‌ای از نوشته‌های لئوناردو داوینچی موجود می‌باشد که او در سال ۲۰۰۴ به مبلغ ۳۰.۸ میلیون دلار در یک حراجی خریداری کرده‌است. آدرس ایمیل بیل گیتس بطور گسترده‌ای در دنیا پخش شده‌است و در حدود ۴ میلیون ایمیل در سال ۲۰۰۴ دریافت کرده‌است که بیشتر آنها اسپم می‌باشند. به گفته او در بین ایمیلهای دریافتی تعداد زیادی مربوط به پیشنهادهایی برای پولدار شدن می‌باشد که اگر آزاردهنده نباشند حداقل خنده‌دار است.بيل گيتس بهمراه همسر خود چندين موسسه خيره در سراسر دنيا تاسيس کرد.هم اکنون بيل گيتس همراه همسر و فرزندان خود در شهر سياتل ساکن است. تمرکز بر فعالیت های انسان دوستانه و مقابله با فقر بیل گیتس که از عمق وجودش هکر و گیک نوآوری است، در ۲۱ سال گذشته، ۱۶ بار در صدر فهرست ثروتمندترین فرد جهان نشسته است. اما او از جمله ثروتمندانی است که قلبش برای دنیایی که در آن زندگی می کند می تپد و به همین خاطر بیش از ۹۵ درصداز ثروت ۷۹ میلیارد دلاری خود را به خیریه و فعالیت های انسان دوستانه اختصاص داده است. او همچنین وصیت کرده که سه فرزندش هم نفری ۱۰ میلیون دلار از این ثروت نجومی به ارث ببرند و زندگی خود را بسازند، زیرا معتقد است که ثروت میلیاردی برای آینده آنها مناسب نخواهد بود. او به آینده خوش بین است و می گوید سیر نابودی بیماری های مهلک سریع تر از هر زمان دیگری در تاریخ است و حتی بیماری مرگ آوری نظیر مالاریا هم تا سال ۲۰۳۰ کاملا ریشه کن خواهد شد. یکی از اهداف این بنیاد این است که نرخ مرگ کودکان زیر پنج سال در سراسر جهان را تا بیش از نصف کاهش دهد و فلج اطفال را ریشه کن کند.او با 29 میلیارد دلار سرمایه، بنیاد خیریه بیل و ملیندا را تاسیس کرد. سال 2006 گیتس اعلام کرد از جولای2008 کار در مایکروسافت را رها می کند ولی به دلیل علاقه زیاد در کارهای برنامه نویسی مایکروسافت کمک خواهد کرد. نکات بسیار جالب درباره یبیل گیتس و مایکروسافت 1- آیا میدانستید دارایی بیل گیتس به قدری است که اگر روزی یک میلیون دلار (۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان) خرج کند، نزدیک به ۲۱۸ سال زمان می برد تا دارایی هایش به اتمام برسد؟! 2- در هر ثانیه ۲۵۰ دلار به درآمد بیل گیتس افزوده می شود؛ به عبارت دیگر درآمد او در هر دقیقه ۱۵ هزار دلار و روزانه ۲۰ میلیون دلار است. اگر بیل گیتس می توانست کشوری مستقل باشد، سی وهفتمین کشور ثروتمند جهان می بود. با این همه، او کسی است که کسر بزرگی از این درآمد شگفت انگیز را صرف بهبود وضعیت محرومان و زندگی شرافتمندانه تر در این کره خاکی می کند 3- اگر به دفتر بیل گیتس نگاه کنید کاغذ زیادی در آن نمی‌بینید. بیل گیتس :روی میزم ۳ صفحه نمایش دارم که مجموعه آنها با هم یک دسکتاپ واحد را تشکیل می‌دهند. من می‌توانم چیزها را از یک صفحه به صفحه دیگر بکشم . اگر شما یک بار تجربه کار با یک صفحه نمایش بزرگ را تجربه کنید ، دیگر به گذشته برنمی‌گردید ، چون اثر مستقیمی روی کارآیی شما خواهد گذاشت. صفحه نمایش چپ لیست ایمیل‌هایم را نشان می‌دهد ، صفحه نمایش وسط ایمیلی را که می‌خوانم و به آن جواب می‌دهم را نمایش می‌دهد و مرورگرم روی صفحه نمایش راست قرار می‌گیرد. 4- در مایکروسافت ایمیل رسانه انتخابی است و بیشتر از تماسهای تلفنی ، بلاگ ، اسناد و بولتنهای خبری و یا نشستها از آنها استفاده می‌شود. ( میلهای صوتی و فکسها در امیلها ادغام شده‌اند.) 5- بیل گیتس روزانه ۱۰۰ ایمیل دریافت می‌کند ، البته بعد از فیلتر ایمیلهای ناشناس وی چنین تعداد ایمیلی دارد. 6- نرم‌افزار SharePoint ، یکی از نرم‌افزارهای محبوب بیل گیتس برای تماس با کارکنان و مدیریت پروژه‌هاست. 7- بیل گیتس سعی می‌کند ، مطمئن شود وقتش را روی ایمیلهایی که اهمیت بیشتری دارند متمرکز کند . 8- تنها وسیله‌ای که گیتس در دفترش دارد و تکنولوژی پایینی دارد ، “وایت بوردش” است . وی از ماژیکهای خوشرنگی استفاده می‌کند.در مایکروسافت ، می‌شود از روی وایت‌بوردها عکس برداشت و به رایانه‌ها ارسال کرد ، به این ترتیب آنها شبیه یکTablet pc بزرگ می‌شوند ، من در حال حاضر چنین وایت بوردی ندارم ، شاید سال بعد یک وایت‌بورد دیجیتال برای خودم تهیه کنم . 9- کاغذ در زندگی روزانه من نقشی ندارد ، من ۹۰ درصد اخبار را آنلاین دریافت می‌کنم ، وقتی برای نشستی می‌روم برای اینکه چیزی را به بقیه نشان دهم از tablet pc استفاده می‌کنم ، این کامپیوتر با رایانه دفترم کاملا در ارتباط است و من به همه فایلهایی که به آنها نیاز دارم ، دسترسی دارم. یک نرم‌افزار یادداشت‌برداری به نام OneNote هم روی این رایانه دارم ، بنابراین همه نوشته‌هایم به شکل دیجیتال هستند. 10- گیتس معمولا به جای اینکه برای پیدا کردن فایلی در داخل فولدرها دنبال آنها بگردد ، آنها را جستجو می‌کند ، این کار را پیدا کردن آدرسهای میل و شماره‌های تلفن هم انجام می‌دهد. 11- ابزار دیجیتالی دیگری که اثر زیادی روی کارآیی من داشته است ، نرم افزار جستجوی دسکتاپ است ، این ایزار دسترسی من را به اطلاعات روی رایانه شخصی ، سرور و اینترنت تغییر داده است ، با هاردهای بزرگتر و افزایش پهنای باند ، من چندین گیگابایت اطلاعات به شکل ایمیل ، اسناد ، فایلهای رسانه‌ای ، دیتابیس تماسها و غیره دارم. 12- مایکروسافت بیش از ۵۰ هزار کارمند دارد ، بنابراین وقتی به این مطلب فکر می‌کنم که “آینده پرداخت آنلاین چگونه خواهد بود” و یا “چه کار جالبی خواهد بود که خاطرات دوران کودکی را بشود ذخیره کرد” ، یا هر چیز جدید دیگر ، آنها را می‌نویسم ، بعد کارکنان می‌توانند آنها را ببینند و بگویند :” نه، تو اشتباه می‌کنی” یا اینکه ” می‌دانی چنین کاری اینجا و اینجا انجام شده است؟ "او امسال در چهلمین سالگرد راه اندازی مایکروسافت، در نامه ای خطاب به کارکنان این کمپانی نوشت: «تکامل تکنولوژی در ۱۰ سال آینده حتی سریع تر از همیشه خواهد بود. ما همین حالا هم در جهانی چندپلت فرمی زندگی می کنیم اما نفوذ سیستم های کامپیوتری در زندگی های ما حتی از این هم بیشتر خواهد شد. ربات ها و کامپیوترها به زودی می توانند ببینند و حرکت کنند و با محیط اطرافشان تعاملی طبیعی داشته باشند؛ موضوعی که کارکردهای نوین بسیاری خواهد داشت و مردم جهان را هر روز توانمندتر از دیروز خواهد کرد.» تمرکز بر فعالیت های انسان دوستانه و مقابله با فقر بیل گیتس که از عمق وجودش هکر و گیک نوآوری است، در ۲۱ سال گذشته، ۱۶ بار در صدر فهرست ثروتمندترین فرد جهان نشسته است. اما او از جمله ثروتمندانی است که قلبش برای دنیایی که در آن زندگی می کند می تپد و به همین خاطر بیش از ۹۵ درصد از ثروت ۷۹ میلیارد دلاری خود را به خیریه و فعالیت های انسان دوستانه اختصاص داده است. او همچنین وصیت کرده که سه فرزندش هم نفری ۱۰ میلیون دلار از این ثروت نجومی به ارث ببرند و زندگی خود را بسازند، زیرا معتقد است که ثروت میلیاردی برای آینده آنها مناسب نخواهد بود. او به آینده خوش بین است و می گوید سیر نابودی بیماری های مهلک سریع تر از هر زمان دیگری در تاریخ است و حتی بیماری مرگ آوری نظیر مالاریا هم تا سال ۲۰۳۰ کاملا ریشه کن خواهد شد. یکی از اهداف این بنیاد این است که نرخ مرگ کودکان زیر پنج سال در سراسر جهان را تا بیش از نصف کاهش دهد و فلج اطفال را ریشه کن کند."
  10. سلامم

    1. نمایش دیدگاه قبلی  بیشتر 15
    2. fatemeh2

      fatemeh2

      بسیار موافقم

    3. fatemeh2

      fatemeh2

      خوراکامون چرا تو صفحه اکتیویتی هاس

    4. Hediye

      Hediye

      نم ولی اینم زیبا نیست

  11. «جوآن رولینگ» در جولای سال 1965 به دنیا آمد. پدرش مهندس و مادرش تکنسین بود. خانواده او وضع مالی خوبی داشتند. جوآن از سنین کودکی کتاب خواندن را شروع کرد. محبوب‌ترین کتابی که در کودکی خواند، کتاب «اسب سفید کوچولو» نوشته «الیزابت گوج» بوده است. البته کتاب‌های «منکس موشه» نوشته «پل گالیکو» و «گریمبل» از «کلمنت فروید» را نیز خوانده است؛ جوآن این سه کتاب را بسیار دوست داشت. از کودکی دوست داشت نویسنده شود… گه گاهی می‌نوشت و با این کار احساساتش را بروز می‌داد. در 6 سالگی داستانی به نام «خرگوشی به نام خرگوش» نوشت. خرگوشی به نام خرگوش، اولین تجربه داستان‌نویسی جوآن بود. محبوب‌ترین درس مدرسه برای جوآن، ادبیات انگلیسی بود. معلم خصوصی او اعتقاد داشت که جوآن چندان از بقیه هم‌سن‌وسال‌هایش متمایز نیست؛ اما دختری باهوش و پرانگیزه است. جوآن در امتحان ورودی آکسفورد شرکت کرد ولی پذیرفته نشد. بعدازآن، تصمیم گرفت در رشته ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان مشغول به تحصیل شود. بعدازاینکه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد در سال 1990، در سازمان عفو بین‌الملل به‌عنوان مترجم و منشی مشغول به کار شد. دو سال بعد با یک روزنامه‌نگار پرتغالی آشنا شد. نام او «ژورگه آرانتس» بود. جوآن با آرزو و امید دل به این مرد داده بود. هردوی آن‌ها به سبک نویسندگی «جین آستین» علاقه داشتند. کمی بعد از آشنایی، با هم ازدواج کردند. خیلی زود دختر کوچک آن‌ها به دنیا آمد. نام دخترشان را جسیکا گذاشتند. پس از ازدواج، جوآن فهمید ژورگه مرد رؤیاهای او نبوده است. شوهرش با او بدرفتاری می‌کرد. خشونت همسرش باعث کلافگی و عصبی شدن این خانم زیبا شده بود. در سال‌های 1992 و 1993 زندگی برایش جهنم شده بود. ازدواجی که بسیار شیرین به نظر می‌رسید، برای جوآن تلخ و مشقت زا بود. بدرفتاری‌های شوهرش او را به جنون کشانده بود. بالاخره تصمیم گرفت از ژورگه جدا شود و در سال 1993 این کار را انجام داد. حالا جوآن، زنی جوان اما فقیر، افسرده و شکست‌خورده بود. طلاق گرفتن باعث شده بود احساس سرشکستگی کند. به‌علاوه، شغلش را نیز از دست داده بود. مدتی پس‌ازاین جدایی او به همراه دخترش کوچکش به ادینبرو اسکاتلند مهاجرت کرد. تنهایی و سختی‌های زندگی جوآن، او را زنی افسرده و ناراحت کرده بود. به‌قدری تحت‌فشار بود که چندین بار دست به خودکشی زد؛ اما هر بار خودکشی‌هایش ناموفق بود. وضعیت روحی او بسیار وخیم بود؛ به همین دلیل مدتی در درمانگاه افسردگی بستری بود. شغلی نداشت و با مستمری ناچیز دولت زندگی‌اش را می‌گذراند. جوآن تصمیم گرفت روی نوشتن تمرکز کند تا از بیکاری کلافه نشود. روزی خواست برای دخترش، جسیکا نان بخرد. آخرین پِنی داخل جیبش را خرج کرد و در راه خانه به این می‌اندیشید که فردا باید چگونه زندگی را بگذراند؟ قطار رویاها که زندگی جی کی رولینگ را متحول میکند… زندگی جوآن، در قطار منچستر به لندن متحول شد. حدود 4 ساعت قطار تأخیر داشت. در این شرایط اغلب افراد کلافه می‌شوند و بدوبیراه می‌گویند. اما برای این خانم قضیه فرق داشت… ایده‌ای به ذهنش رسید. خلاقیت جوآن شکوفا شد. در تمام این 4 ساعت ایده‌اش را پرورش داد. وقتی به خانه رسید، به‌جای اینکه مستقیماً به سمت رختخواب برود، پشت میزش نشست و ایده‌اش را روی کاغذ ریخت. گویی به او الهام شده بود… تند تند می‌نوشت. روی کاغذ پسرکی عینکی و لاغر با توانایی جادوگری خلق کرد. فکر می‌کنید این خانم که داستان زندگی‌اش را خواندید که بود؟ او نویسنده کتاب‌های پرفروش «هری پاتر» است. از آن شب، جوآن نوشتن کتابش را شروع کرد. با ماهیانه‌ای اندک، زندگی او و دخترش می‌گذشت. او و دخترش به‌شدت فقیر بودند؛ اما جوآن مصمم شده بود که تا قبل از موفقیت، پا پس نکشد. در زمستان خانه جوآن وسایل گرمایشی نداشت. به همین دلیل روزها مجبور بود با دخترش به کافه‌های سطح شهر برود. جوآن، جسیکا را می‌خواباند و بعد در گرمای مطبوع کافه و پشت میزهای آن، نوشتن را شروع می‌کرد. حدود یک سال گذشت تا کتابش را بنویسد. بعدازاینکه کتابش را تمام کرد آن را برای انتشارات مختلف فرستاد تا آن را چاپ کنند. 12 ناشر با چاپ کردن کتاب او مخالفت کردند. رولینگ ناامید نشد و باز هم نوشته خود را برای ناشران دیگر می‌فرستاد. ماه‌ها بعد، انتشاراتی به نام «بلومزبری» پذیرفت که کتاب رولینگ را منتشر کند. اولین کتاب رولینگ به نام «هری پاتر و سنگ جادو» در ژوئن 1997 در ویترین کتاب‌فروشی‌ها قرار گرفت. جوآن اولین کتابش را با نام «جوآن رولینگ» امضا می‌کرد؛ اما « بری کانینگهام»، صاحب انتشارات بلومزبری، از او خواست که با نامی مستعار کتابش را امضا کند؛ زیرا در آن زمان قشر جوان از کتاب‌هایی که نویسندشان خانم بودند، استقبال نمی‌کردند. به‌این‌ترتیب، نام «جی.کی.رولینگ» روی کتاب هری پاتر ثبت شد و این نام روی جوآن ماند. نخستین جلد از مجموعه هری پاتر 120 میلیون نسخه در سطح جهان فروخت. بعد از فروش فوق العاده هری پاتر و سنگ جادو، رولینگ تصمیم گرفت ادامه این داستان هیجان‌انگیز را بنویسد. به همین دلیل یک سال بعد «هری پاتر و تالار اسرار» نوشته شد. نوشته‌های رولینگ به‌سرعت به فروش می‌رفت. رولینگ که از این استقبال شگفت‌زده شده بود دیگر کتاب‌های هری پاتر را نوشت. سلسله کتاب‌های رولینگ بعد از هری پاتر و تالار اسرار عبارت‌اند از: هری پاتر و زندانی آزکابان هری پاتر و جام آتش هری پاتر و محفل ققنوس هری پاتر و شاهزاده دورگه هری پاتر و یادگاران مرگ تمام سال‌های قرن بیست و یکم برای رولینگ، پر از موفقیت بودند. کتاب‌های او پشت سر هم به فروش می‌رفت و در جشنواره‌های مختلف جوایز متعددی به او اعطا می‌شد. مجموعه کتاب‌های هری پاتر جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ قرار گرفتند و چند سری از فیلم‌های هری پاتر نیز ساخته شد. فیلم‌های هری پاتر نیز به‌اندازه کتاب‌هایش پرطرفدار بود. کتاب‌های هری پاتر به 70 زبان زنده دنیا ترجمه شده است، به همین دلیل در هر کشوری می‌توانید این کتاب را در کتابخانه نوجوانان پیدا کنید. علاوه بر سری هری پاتر، این نویسنده با قلم گیرایش چندین داستان بلند و کوتاه دیگر نیز نوشته است که همه آن‌ها جزو محبوب‌ترین کتاب‌ها قرارگرفته‌اند. یادتان می‌آید گفتم که روزی جی کی رولینگ آخرین سکه داخل جیبش را برای خرید نان خرج کرد و با نگرانی به خانه برگشت؟ این روزها اوضاعش کاملاً تغییر کرده است. او اکنون یکی از ثروتمندترین زنان دنیا است. خودش گفته که به‌قدری ثروت دارد که دیگر نگران آینده دخترش نیست و می‌تواند تا آخر عمر در آسایش زندگی کند.
  12. fatemeh2

    .شعـر کوتـاه.

    در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز پایت بر ندارم روز و شب #مولوی
  13. نفر بعدیو با چاقو قصاب میزنم
×